جدول جو
جدول جو

معنی دنگ وفنگ - جستجوی لغت در جدول جو

دنگ وفنگ
جلال، دم ودستگاه، رفت وآمد، کیابیا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
کنایه از دم و دستگاه، بیا برو، جاه و جلال
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گُ شَ)
کنایه است از حرف زدن و حرکت کردن. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ فَ)
رفت و آمد. بیابرو، معضل و مشکل و دشواری: این کار چه اندازه دنگ و فنگ دارد، با آداب و تشریفات دشوار همراه است
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ شِ)
تردد در امور نیکو مانندعروسی و کارهای با سود و سرور. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
حکایت صوت کوفتن آهنی به آهن بزرگ دیگر و مانند آن. آواز زنگ بزرگ و کوفتن پتک به سندان و آواز پاندول ساعتهای بزرگ. (یادداشت مؤلف). دنگ و دنگ. درنگ درنگ
لغت نامه دهخدا
تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
دم و دستگاه، جاه و جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگ دنگ
تصویر دنگ دنگ
حکایت صوت کوفتن آهنی به آهن بزرگ دیگر و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
((دَ گُ فَ))
رفت و آمد، بیا و برو، تجمل، جاه و جلال
فرهنگ فارسی معین
تشریفات، تشریفات زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی
یورتمه
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی که بر اثر برخورد دو جسم فلزی حاصل شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی حرکت اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات که براثر کوبیدن دو جسم فلزی حاصل شود
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای گریه نوزاد
فرهنگ گویش مازندرانی